امروز برای بحث و مشاوره در مورد موضوعی، رفته بودم شرکتی که تا پیش از سربازی اونجا کار میکردم. صبح حدودای هفت و نیم راه افتادم. نموره برفی میومد و تمام مسیر رو داخل تاکسی «آنه! تکرار غریبانهی روزهایت چگونه گذشت؟»طور طی کردم، جای گرم و در حال تماشای زیبایی طبیعت. طرفای یوسفآباد بارش نسبتا بیشتر بود و زمستون رو میشد بهتر لمس کرد. این حس وقتی شدیدتر شد که از تاکسی پیدا شدم و مسیر تا رسیدن به در شرکت رو طی کردم. شرح کوتاه! جلسه تا حدود پنج عصر طول کشید و برای برگشت راهی خونه شدم.
ساعت پنج اتوبوس میدون انقلاب میاد. معمولا پاییز، ایستگاه ساعت پنج باید شلوغ باشه، اما امروز عجیب خلوت بود. سوز بدی میومد. منِ با شالگردن و کلاه و دستکش و زیرشلوار و کلی دنگ و فنگ دیگه، باز سردم بود. بعد چند دقیقه انتظار اتوبوس اومد و سوار شدم. گوشیم پیام اومد و برای بازکردن لاک گوشی مجبور به درآوردن دستکش شدم. برای این انرژیای که صرف درآوردن دستکش کرده بودم، منطقی بود تلگرام رو هم چک کنم. شروع به گشتن تو چندتا کانال کردم، تقریبا تو همهشون بحثی از اسکان کارتنخوابها در مساجد رو میشد دید. دیشب هم داخل توییتر بحثی در همین باب دیده بودم، با موافقان و مخالفانی در این باب.
به شخصه هر تلاش پاکی۱ که برای کمک به کارتنخوابها و بیخانمانها در این شبهای سرد رو با هر هدفی که صورت بگیرن، قابل تحسین میدونم. میخواد از سر ریا باشه و برای تبلیغ، یا یک تلاش صادقانه و در راستای انسانیت. در عمل به صورتی کاربردمآبانه چیزی که نتیجه خواهد شد، نفع برای بیخانمانهاست و سرما، چیزی بیشتر از این نمیفهمه.
خواستم از این بنویسم که مسجد یا حداقل مسجدهایی که من دیدم، جز مکانهایی هستند که از بهترینهای شهر درشون استفاده شده، فرش و مصالح و تزئیناتی فوقالعاده. به بیان دیگه خواستم بگم مسجد دیگه کارکرد صرفا عبادی و محلی برای اجتماع مسلمین چنان که در صدر اسلام بوده محسوب نمیشه و نماد هویتی دستهای از مردم شده، دستهای که با عناوینی چون بانی مسجد در بین مردم شناخته میشن. خواستم بگم مسجد خونه خدا هست، ولی دیگه تقریبا خدا کارهاش رو به نمایندههاش واگذار کرده و اونا باید تصمیم بگیرن در این باب. خواستم اینا رو بگم، ولی ترجیح دادم به همون چند پاراگراف قبل بسنده کنم. نه اینکه نگران ناراحتی بخشی از خانوادهی خودم به عنوان موصوف این پاراگراف باشم، نه، حوصلهی نوشتنش رو نداشتم. خوب شد ننوشتم :).
۱. این تحدید رو به پای شکاکیت من بذارید. مسلما اینکه یک قاچاقچی عمده مواد مخدر در راستای رشوه دادن یا توجیه کارش بخواد یک گرمخانه ایجاد کنه، برای من قابل قبول نیست.