من از اون وقتی که دیگه کنتور سنم فنرش در رفت و بی حساب شروع کرد به بالا رفتن، روز به روز عادت کردم به کمتر و کمتر حرف زدن۱ و این عادت در جاده، جایی که میشه در هر ثانیه مناظر متفاوت برای دیدن داشت، تشدید میشه.

سلامِ من به تو ای یار قدیمی!

در این دو سه ماه اخیر، بنا بر شرایطم، روزهای خیلی زیادی رو داشتم که حداقل ۳ ساعت در روز رو در جاده‌های بین‌راهی سپری کنم. یکی از چیزهایی که طبیعتا در این مکان‌ها میشه دید، ماشین سنگین‌ه و به خاطر شرایط جغرافیایی شهر من، یکی از طبیعی‌ترین ماشین سنگین‌ها: «ماک».منظور من از «ماک»، اون مدلش هست که در تصویر عنوان هم دیده میشه، ماشین‌هایی با سرعت حلزونی که معمولا برای حمل اشیاء فوق‌سنگین -نسبت به تحمل بقیه‌ی ماشین سنگین‌ها- مورد استفاده قرار میگیره، جلو و عقبش دو تا خودروی سواری در حال اسکورت‌شن و طولش در هنگام سبقت، آدم رو یاد کشتی تایتانیک میندازه. به ادعای این پیج ویکی‌پدیا، اولین ماک‌ها، از ۱۹۳۰ میلادی پاشون به ایران باز شده، و این یعنی چیزی حدود ۸۵ سال‌ه که این موجود در حال تردد در جاده‌های کشوره، فارغ از اونایی که اومدن و رفتن :).

ملکه جاده‌ها

یکی از ویژگی‌های راننده‌های ترانزیت، داشتن ادب خاص خودشون، برای تزئین کامیون‌شونه. چیزی که بین نسل جدید راننده‌ها شاید به نوعی متفاوت و غربی‌وارتر دیده بشه، اما به هر حال هست. در این بین، باز ماک و راننده‌هاش، جزو سنتی‌ترین دسته‌ها برای این منظور هستن. عباراتی مثل «سلطان جاده‌ها»، «شیر جاده‌ها»، «به مدد مولام حیدر»، «بیمه‌ی نگاه ابوالفضل» و عباراتی از این قبیل، در کنار اشعاری با مضمون «دوری»، «معشوق و نگاهش»، «گذر عمر» و «شکایت از رفتن دوست» رو میشه روی تن تکیده‌ی اغلب ماشین سنگین‌های قدیمی دید، «تو گویی چون جای زخم قمه در زیر یک چشم با نگاه سنگین». در طرف مقابل ماشین‌های امروزی با شکل‌ها، رنگ‌ها و عبارات خارجی متفاوتی تزئین میشن که در مقام تشبیه، اگر ماک با آن هیئت، سلطان جاده باشد، دسته‌ی مذکور «عروس جاده۲» خواهند بود.

بزن بریم!

شاید تنها ویژگی مشترک ماشین‌های امروزی، چون سایر ابزار تولیدی صنعت در «عصر ثانیه‌ها»، بروز بودن اونهاست. حتی ماک‌های نسل جدید هم به گفته‌ی سایت شرکت‌ش از این قاعده مستثنی نیستن. امروزه در کنار تک هدف سنتی بارکش بودن کامیون‌ها، اهدافی چون راحتی، آسایش و سلامت راننده و زیبایی ماشین هم مورد توجه کارخانه‌های سازنده قرار گرفته و از این حیث، اونها در حال بروز کردن دائمی طرح‌های خودشون و اجرای ایده‌های جدید هستن. در یک نگاه بازه‌ای، میشه یه تشویش دائمی در تغییر و عدم اصالت برای چیزی رو در طرح‌ها مشاهده کرد.

اصالتِ خود بودن

در اون مشوش بازار معرفی قابلیت‌ها و ویژگی‌های جدید برای ماشین‌های جدید، به نظرم اگه طرف «فقط» یک راننده‌ی پیرو «مد» یا «تکنولوژی برتر» باشه، احتمالا بعد چند وقت با دیدن این سرعت تغییرات و ناتوانی در بروز نگه داشتن خودش، به احساس نامفید بودن و عدم اتکاء به نفس میرسه. شما در نظر بگیر جایی رو که تنها سرمایه‌ی آدم، نگاهی باشه که صرفا، از القای خوب بودن توسط «بقیه» بدست اومده. بقیه‌ای که شاید کارش فقط معرفی ویژگی جدیده و رمالی برای دیدن آینده، ویژگی‌های مورد نیاز در اون و نگاه‌های برتر اون دوران نیست. و چه حس بدتر از نامفید بودنی‌ه این حس که در راه درستی میرفتی و به خاطر نپذیرفتن نگاه خودت، راهت رو عوض کرده باشی.

حاجی! با نرفتن نمیشه رسید!

درسته! بحث من هم تعصب نیست، شاید حتی رد تعصب‌ه. تعصب روی یاد گرفتن هر چیزِ معروفِ جدید، بروز بودن‌های فارغ از نیاز و نادیده گرفتن شهود درونی. با نرفتن نمیشه رسید، ولی آدمی که بیش از حد تند بدوئه، سینه‌ش میسوزه و برای رسیدن به آخر مسیر، نفس کم میاره. مسلما در این بین، انتخاب راه درست، خیلی مشکل‌ه. نمیدونم به چی به میشه اعتماد کرد، حتی نمیدونم چه معیارهایی هست برای انتخاب مسیر درست، حتی تضمینی هم نیست برای پیروزی، وقتی که آدم راه خودش رو پیش میگیره، ولی تحمل شکست انتخاب خود، راحت‌تر از هضم شکست انتخاب بقیه‌س.

بشکن بشکنه!

"حاجی چقد شکست شکست راه انداختی، حالا یاد گرفتن یه زبان برنامه‌نویسی جدید یا خریدن گوشی فلان مدل دیگه کله‌پاچه‌ش کجاست که شکست داشته باشه؟" حق با توئه ناتی۳ جون! البته تقصیری هم ندارم، من اینقد تو مسیر زندگیم، سرم رو به هر سنگی که دیدم زدم که کلا معنای شکست برام عوض شده۴. میدونی اصولا شکست سه‌تا معنای کلی داره، یکی اونکه ایده پردازها و مربی‌های استارت‌آپ میگن که «شکست یعنی نقطه‌ای که باید دوباره شروع کنی.» و دومی هم اونی که مردم کوچه‌بازار میگن، آدمایی از جنس خودم -و نه خودم-، همونایی که دلشون ذرت‌مکزیکی میخواد: «شکست یعنی عرق سردی روی پیشونیت، که نای بلندشدن رو ازت میگیره.» و سومین تعریف هم تعریف خودم که نمیدونم چیه، بین اون دوتا تعریف میره و میاد. البته منم دلم ذرت مکزیکی میخواد. بگذریم، اصلا هدف این پست شکست نبود، هدف این بود که بگم خودت باش، حتی اگه هر روز یه تجربه‌ی جدید رو به لیست تجربه‌هات اضافه میکنی، اون تجربه رو خودت انتخاب کن، نه جوی به اسم بقیه۵.

خلاصه اینکه…

این عبارت کوتاه رو من در ۲۳ آبان، در پیش‌نویس بیان برای ایده‌ی یک پست جمعه -همین پست که نوشته شد- نوشتم. به نظر میاد که کامل باشه :).
در مورد اینکه لزوما ظهور تکنولوژی‌های جدید و یا آدم‌های با ویژگی جدید، دلیل نمیشه که تو با ویژگی‌های خاص خودت به درد نخوری.

۱. حساب کن که قبلا چی بودم!
۲. امیدوارم این قیاس، نوعی سکسیسم برداشت نشه. بحث ارزش‌گذاری نیست، تشبیه قیافه‌های ماشین‌ها به انسان‌هاست.
۳. ناتانائیل.
۴. مطمئنا عوض نشده. برای جور شدن ادبیات پست اینو نوشتم. شکست، شکست‌ه، پدرش هم شکست‌ه، پدرِ پدرش هم شکست‌ه. ♽
۵. بعضی وقتا من یه چیزی رو خودم انتخاب میکنم، ولی چند وقت بعدش می‌بینم اون رو هم اون جوه انتخاب کرده، نه من، کار خداس :)).

پ.ن ۱: عکس عنوان رو از اینجا برداشتم.
پ.ن ۲: این پست، یه واگویه‌ی خودم با خودم بود. چیزی از جنس خیال‌هایی که صبح تا شب باهاشون سر میکنم. شاید چیزی از جنس توجیه تنبلی‌هام یا نرفتن و نرسیدن‌هام.
پ.ن ۳: فکر کنم آدمی نباشه که از آدمی که دیگران رو قضاوت میکنه، خوش‌ش بیاد. احتمالا تنها ویژگی یه شهر آرمانی، همین‌ه که آدم‌هاش، همدیگه رو قضاوت نمیکنن.