«انسان، حیوانی است پراگماتیست». جملهای که دو روز است ویرایشگر وبلاگم را با پرسش «گیرم که نوشتی، آخر که چه؟» به خود اختصاص داده است؛ تعریفی با عارضهی انشقاق در ناحیه میانی: پایی به سوی کاربردگرایی و ننوشتن آنچه لاینتفع است و پایی به سوی لذت نوشتن و فکر کردن به هر چیز که جای تأمل دارد.
در ایران، اگر دههی ۳۰ و ۴۰ شمسی را دهههای مطالعه و مباحثه، دههی ۵۰ و ۶۰ را دهههای انقلاب و مجادله و دههی ۷۰ و ۸۰ را دهههای سرگردانی بدانیم، بدون شک دههی ۹۰ دهه رواج کارکردگرایی و
دردخوریسم است. برای فهم این نکته تحقیق زیادی لازم نیست، کافی است اندکی به دور و بر خودمان نگاهی بیافکنیم. تغییر ذائقه از سرمایهگذاری و تلاشهای بلندمدت و میل به سمت شغلهایی با درآمدهای زودبازده یا پوسترها و گفتههایی چون عکس این پست، گواهی بر این مدعا هستند. فارغ از آنکه این نکته را مثبت یا منفی بدانیم، سوال اصلی همچنان صحت جملهی اول این پست است: «انسان، حیوانی است پراگماتیست»؟
دو نوع نگاه به مادر را در نظر بگیرید.
مادر سنتی تمام تلاشش برای اعتلای فرزندانش است. ممکن است
از تحصیل یا شغل خود باز بماند تا فرزاندش به جایی برسند و زندگی بهتری داشته باشند. به وضوح در این نگاه آرمانهای ایثارگونهی فرد، بر عملکردش تأثیر مستقیم گذاشته است و در نهایت، با رسیدن به سالمندی، عملی در توشهاش جز چند فرزند ندارد: «تلاشی در جهت یک آرمان به همراه انکار هویت فردی در صورت لزوم». از سوی دیگر با ارج یافتن اصالت فرد، شاهد حضور بیشتر مادرها در عرصهی فعالیتهای اجتماعی هستیم، به گونهای که دیگر فرزند در فرمهای مدرسهاش نمیتواند برای آنها، عنوان شغلی را خانهدار بنویسد.
مادرهای مدرن به پیشرفت و داشتن حس فایدهی شخصی قرب نهاده و درصدد ساختن هویتی مستقل بر مبنای وجود خودند. برای آنها دیگر تلاشی آرمانی برای داشتن فرزندانی تمامبیست از اهمیت کمتری برخوردار است و در کنار رشد فرزندانشان، رشد خودشان نیز اهمیت یافته است. بچهها بزرگ میشوند و با یک کنترل صحیح، در اینجا هم جامعه از پتانسیل حضور نصف خود برای داشتن شرایطی بهتر سود جسته است و هم زن دارای یک هویت بازتعریفشده بر مبنای خود و بدون تکیه بر دیگری شده است. به نظر در این مثال،
نگاه زن پراگماتیست موجب بهبود وضع خودش و جامعه شده است.
در ادبیات کهن، داستانهای زیادی از معشوقهبازی و عرقگرایی یک فرد در تمام عمرش آمده است و اساسا غزل به برکت همین حضور مبارک، زیبایی صدچندان یافته است.
تلاشی در جهت لذت فردی و انجام آنچه در آن هنگام برایش فایده دارد. از طرف دیگر تلاشهای ریاضیدانان مختلفی در تاریخ ثبت شده است که سعی کردهاند تا با در اختیارداشتن سادهترین ابزارهای محاسباتی، تعداد بالایی از ارقام عدد پی را محاسبه کنند. کاری که در آن دوره، نمیتوان فایدهای برایش متصور بود جز
تلاشی در جهت دسترسی به فهمی بالاتر از هستی. در عمل، این محاسبات منجر به پدیدآمدن علم محاسبات عددی شد و نتیجهی آنرا بصورت غیرمستقیم اما کاملا کاربردی میتوان در زندگی روزمره دید. در حقیقت با توسعهی کاربرد کامپیوترها و گجتها در زندگیهایمان، محاسبات عددی جزئی جداناپذیر -و هر چند احتمالا نادیدنی- از روزهایمان شده است.
چیزی که مرهون تلاش آرمانگرایانهی آن مردمانی است که نتیجهگرا نبودهاند.
تنوع در مثالهایی از این دست چنان زیاد است که به نظر نتیجهگرایی، دردخوریسم و هر بیانی که مربوط به چرایی انجام یک عمل است را از حد ویژگی ذاتی تعریف انسان، تا حد یک سلیقهی شخصی تقلیل میدهد. ادعای بزرگی است! اما اینطور به نظر میآید. هر چند به نظر سلیقههای شخصی در طول تاریخ آنقدر به سمت آنیشدن نتیجهها همگرا بودهاند که شاید، روزی کسی با تعجب در کلاسهای تاریخ فلسفهاش با شاگردانش از تشکیک عدهای در «انسان، حیوانی است پراگماتیست» سخن بگوید.