دیروز برای کلاس زبان از در شرکت سوار تاکسی شدم تا میدون ونک. از اونجا با BRT رفتم میرداماد. مسیر برگشت رو اما با مترو اومدم. متروی میرداماد تا متروی تئاتر شهر. در طی کل این رفت و آمد، دیروز یه نکته توجه من رو به خودش جلب کرد. اینکه چقدر ما وابسته به گجت‌های التکرونیکی‌مونیم. من یه ام‌پی۳پلیر سونی دارم که تقریبا هر وقت بیرونم همرامه و در حال استفاده ازشم. مسافر کناری من در حال بازی کلش بود با تبلتش، تو اتوبوس، مرد میانسال داشت با تلگرام چت میکرد. داخل مترو، دختر جوونی داشت ویژگیای آیفون جدیدش رو برای دوستش توضیح میداد.

داشتن و استفاده از تکنولوژی به خودی خود بد نیست، کما اینکه خوب هم نیست. هر گجتی وسیله است، اما موضوع اونجا تأمل‌برانگیز میشه که فضای ضمنی دنیای تکنولوژیک، پررنگ میشه. همه تو اینستاگرام خوشبختیم. همه تو تلگرام سرخوشیم. همه تو توییتر دپیم. همه تو فیس‌بوک «نایس اما تکثر»یم. خود این فضا هم اهمیت بالایی نداره. میشه جو فضا رو وابسته به ماهیت ذاتی ابزار دونست. مثلا آدم تو خوشی‌هاش معمولا عکس میگیره، پس اینستاگرام معمولا پره از خوشی‌ها یا آدم وقتی ناراحت یا عصبانی‌ه دوست داره کوتاه و زیاد حرف بزنه، پس توییتر میشه محل تجمع این قسم محتوا. از نظر من مشکل اینجاست که از جایی به بعد تظاهر می‌کنیم به شاد بودن، به غمگین بودن، به روشنفکر بودن، به زیستن در درون جو جاری.

مسلما این نوشته از غور در حال و احوال خودم بدست اومده و قرار به تعمیم ندارم. برا مثال خیلی وقت‌ها بوده که عصبانی بودم و اما عکس اینستاگرام‌م، «یه روز خوب، من و شوشو» بوده. به هر حال، حرفم اینجاست که بدون اینکه متوجه باشیم، داریم غرق در یک دنیای غیرفیزیکی میشیم و تمایلات و خواسته‌هامون رو با اون دنیا تطبیق و بروز میدیم. داریم اسیر یه ماتریکس خودساخته میشیم. ماتریکسی که کم‌کم، اراده‌ی فرار ازش رو ازمون میگیره.